معنی واژه اژه در دهخدا
اژه. [ اُ ژِ ] (اِخ ) یا اژیه ٔ دانمارکی. قهرمان سرودهای حماسی (قرن هشتم میلادی ). او یک شخصیت افسانه ای است که پسر یکی از شاهان دانمارکش میدانند در زمان شارلمانی کبیر. (از لاروس ).
اژه. [ اِ ژِ ] (اِخ ) پسر پاندیُن پادشاه اثینه. برادرزادگان وی ، پالانتیدها (پسران پالاس ) وی را از تاج و تخت برکنار کردند، ولی اژه بیاری فرزند خود تِزِه بر آنان غلبه کرد و بتاج و تخت خود بازرسید. وی چون بخطا چنین پنداشت که مینتور تزه را بلعیده ، خود را در دریائی که بنام او به بحر اژه معروف است ، غرقه کرد. رجوع به ایران باستان ص 731 شود.
اژه. [ اِ ژِ ] (اِخ ) (دریای...) نام قدیم دریای الجزایر . رجوع به ایران باستان ص 516 و 594 و 728 و 941 و 1192 و 2104 شود.
اژه. [ اَ ژَ / ژِ ] (اِ) آهک. کلس. (برهان ) (جهانگیری ). نوره. (جهانگیری ) (برهان ).
اژه. [ اِ ژِ ] (اِخ ) پسر پاندیُن پادشاه اثینه. برادرزادگان وی ، پالانتیدها (پسران پالاس ) وی را از تاج و تخت برکنار کردند، ولی اژه بیاری فرزند خود تِزِه بر آنان غلبه کرد و بتاج و تخت خود بازرسید. وی چون بخطا چنین پنداشت که مینتور تزه را بلعیده ، خود را در دریائی که بنام او به بحر اژه معروف است ، غرقه کرد. رجوع به ایران باستان ص 731 شود.
اژه. [ اِ ژِ ] (اِخ ) (دریای...) نام قدیم دریای الجزایر . رجوع به ایران باستان ص 516 و 594 و 728 و 941 و 1192 و 2104 شود.
اژه. [ اَ ژَ / ژِ ] (اِ) آهک. کلس. (برهان ) (جهانگیری ). نوره. (جهانگیری ) (برهان ).