معنی واژه راهواره در دهخدا
راهواره.[ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ره آورد. سوغات و ارمغان و راه آورد. (ناظم الاطباء). ارمغان و راه آورد. (از برهان ). ارمغان و هدیه که از سفر برای دوستان آرند. (رشیدی ) (آنندراج ) (بهار عجم ) (از انجمن آرا) :
دست تهی نیاید گردون بخدمت تو
مه بر طبق برآرد بر شرط راهواره.
دست تهی نیاید گردون بخدمت تو
مه بر طبق برآرد بر شرط راهواره.
اثیرالدین اخسیکتی (از رشیدی ).
رجوع به رهواره و ره آورد و راه آورد شود.